مؤسسه آموزش عالی حوزوی الزهراء سلام الله علیها

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

3 نکته را جدی بگیریم… 

19 بهمن 1395 توسط سفیران نور

 اگر 
دوست داریم
این فجر و پیروزی
تا قیام حضرت_مهدی_عج
برقرار باشد باید ۳ نکته را جدی بگیریم👇👨‍👩‍👧‍👦👇

۱) توجیه حماقت است
۲) تضعیف جنایت است
۳) تکمیل رسالت است

💥پس

 مواظب باشیم اسیر تعصبات حزبی نشویم و اشکالات موجود کشور را توجیه نکنیم
💥و 

با تضعیف انقلاب و نادیده گرفتن خدمات و زحمات امام و شهدا نسبت به خادمین واقعی نظام خیانت نکنیم
💥و 

بدانیم فقط با اقدام و عمل طبق فرمایشات ولایت میتوانیم این راه انقلاب را تکمیل کنیم که همین رسالت است و هر کاری غیر از این یا حقارت است و حماقت یا جنایت است و خیانت
🌷حق همیشه پیروز است پس پیروز باشی🌷

 

 نظر دهید »
14 بهمن 1395 توسط سفیران نور

​

 نظر دهید »

↫مبادا فراموش ڪنیم !!↬

14 بهمن 1395 توسط سفیران نور

​
 

❤️
↫مبادا فراموش ڪنیم !!↬
⇦روزے عدہ اے جوانے خود را دادند ؛ 

تا ما بتوانیم جوانے ڪنیم …⇨
❁✿سلام بر علے اڪبرهاے امام زمان (عج) ؛

ڪہ نسل جوان ما را رو سفید ڪردند …❁✿

 نظر دهید »

سبڪ_زندگے_شهدا

14 بهمن 1395 توسط سفیران نور

 ​

قشنگه لطفا بخونید ☘
آدم دلـــــ❣ـــــش میخواهد …
💕آدم یڪ وقتهایے دلش ملیحہ حڪمت بودن میخواهد
🔹ڪہ یڪ روز یڪ شهید عباس بابایے پیدا شود 

و بگوید: یا تو یا هیچڪس!! 

بعد بفهمے همہ دوران تحصیلش در امریڪا براے

 داشتنت نقشہ میڪشدہ و بعد …

روز خواستگارے زل بزند بہ چشمهایت و با لبخند بگوید تو عشق سومے … 

اول …خدا … بعد پرواز … بعدم ملیحہ خانوم❤️
و تو متعجب بمانے اما هلاڪ همان عشق سوم بودن باشے بے هیچ حسادتے …
🔹از این عباس ها ڪہ بدون گــل بہ خانہ نمے آیند …

مردے ڪہ بداند تو عادت پشت میز نهار خوردن دارے

 اما از قصد برایت توے حیاط بساط ابگوشت پهن ڪند

 و قربان صدقہ ات برود …💕
🔹آدم دلش هے از این عباس ها میخواهد ڪہ

 وقتے بہ جانشان نق میزنے و از شهادتشان میترسے

 ناباورانہ میگن …

 بالام جان دیگہ سعے ڪن ڪمتر 

دوسم داشتہ باشے !!!💔
🔹آدم هوس میڪند ملیحہ اے باشد ڪہ ناز و نعمت وثروت خانہ پدرے را رها میڪند

 و ڪلاهش را ڪنار بگذارد و بہ خاطر با

 عشق روسرے سر ڪردن در زمان شاہ 

از ڪار بے ڪار شود و بہ همہ هوس هاے پوچ

 زندگے پشت پا بزند …. 
🔹آدم دلش از این عباس ها میخواهد ڪہ وقتے ژنرال مافوقش دیر میڪند در اتاق مافوق و در دل سرزمین ڪفر روزنامه« پهن میڪند و بہ نماز مے ایستد»… 
🔹آدم دلش از این عباس ها میخواهد …

از این شهید همت ها و حمید باڪرے ها

ڪہ مثل افتاب در زندگے یڪ دختر میتابند و

 بعد از آن پشت ابر پنهان مےشوند …
👌 اماااااااااااااا 

تا ابد گرماے عشـقشان گونہ هاے یڪ زن را 

سرخ نگہ میدارد !!!❣

عشقتون_پاڪ_و_شهدایے❤️
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃

 نظر دهید »

🔵 روحانی شهیدی که بین جوانها موثر و خوشنام بود

13 بهمن 1395 توسط سفیران نور

 ​

‌رهبرانقلاب: 

📝 «شهيد ميثمى يك اسطوره‌اى شد از لحاظ تأثيرش در رزمندگان به عنوان يك روحانى. اين برادران روحانى‌اى كه از جبهه همواره آمدند و رفتند، وقتى هم ايشان حيات داشتند، هميشه مى‌آمدند [و از ایشان] مى‌گفتند. يعنى واقعاً اسم شهيد ميثمى در زمان زنده بودنش به نيكى در بين كسانى كه مى‌رفتند در جبهه، جوانها، طلبه‌ها رائج شد. واقعاً تأثير ايشان در جبهه فوق‌العاده بود. شهادت ايشان هم ضايعه‌اى بود.»

 ۱۳۶۶/۹/۱‌
🔻🔻🔻

🗓۱۲ بهمن: شهادت حجت‌الاسلام ميثمی، نماینده امام در قرارگاه خاتم‌الانبیا 

 نظر دهید »

سردار شهید محمد حسن فایده

24 خرداد 1395 توسط سفیران نور



همیشه می گفت: ” اگه بچه دختر شد، اسمشو زینب بذاریم". من زیر بار نمی رفتم و می گفتم: : من از اسم فهیمه خوشم می آید". می گفت: ” چه اسمی بهتر اززینب؟". بالاخره تسلیم شد. گفت: ” هر چه خودت صلاح می دانی. فقط زینب وار او را تربیت کن". دخترمان بعد از شهادت حسن به دنیا آمد. اسمش را فهیمه گذاشتم. یک بار یکی ازعلمای بیرجند آمد خانه ما. وقتی فهمید  اسم دخترمان فهیمه است، گفت: ” چه اسم خوبی! به خاطرفهم و درایتی که حضرت زینب سلام الله علیها داشت به این بانو لقب فهیمه داده اند.




 نظر دهید »

شهید علی صیاد شیرازی

24 خرداد 1395 توسط سفیران نور




1- ارتباط دائمی و همیشگی با کارشناسان امور تربیتی داشت و مسائل مربوط به فرزندان را با آنان در میان می گذاشت.

2- برای آگاهی بیشتر از وظایف خود در قبال فرزندان، عضو انجمن اولیا و مربیان مدرسه هم بود.

3- مطالعه کتب تربیتی و روان شناسی ازدیگر برنامه های او برای برقراری ارتباط سالم تر و مفیدتر با فرزندان بود.

4- نظارت بر چگونگی مطالعات درسی و رفع مشکلات تحصیلی و فراهم کردن زمینه های مناسب، ازبرنامه های شهید صیاد برای کمک به درس خواندن بهترفرزندان بود.





 نظر دهید »

دومین شهید مدافع حرم در اراک

19 بهمن 1394 توسط سفیران نور

 

 


مراسم استقبال از شهید سعید مسلمی

دوشنبه 94/11/19 از نماز مغرب و عشا

مکان: مصلی

مراسم تشییع: سه شنبه ساعت 9 میدان شهدا به سمت گلزار شهدا

مراسم یادبود: سه شنبه ساعت 2 تا 4 مسجد علی بن ابی طالب فوتبال





 نظر دهید »

شهید علی صیاد شیرازی

08 بهمن 1394 توسط سفیران نور


 

1- ارتباط دائمی و همیشگی با کارشناسان امور تربیتی داشت و مسائل مربوط به فرزندان را با آنان در میان می گذاشت.
2- برای آگاهی بیشتر از وظایف خود در قبال فرزندان، عضو انجمن اولیا و مربیان مدرسه هم بود.
3- مطالعه کتب تربیتی و روان شناسی از دیگر برنامه های او برای برقراری ارتباط سالم تر و مفیدتر با فرزندان بود.
4- نظارت بر چگونگی مطالعات درسی و رفع مشکلات تحصیلی و فراهم کردن زمینه مناسب، از برنامه های شهید صیاد برای کمک به درس خواندن بهتر فرزندان بود.




 نظر دهید »

گوشه ای از وصیت نامه شهید کاوه نبیری

04 بهمن 1394 توسط سفیران نور




« الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله »

… به خواهرانم حجاب را و به برادرانم پیروی از فرامین حضرت امام را سفارش می کنم. از شما می خواهم که با اعمالتان پاسدار خون شهدا باشید…

( برادران همرزمم می خواهم که همچنان در جبهه حضور داشته باشید و نکند که خدایی نکرده امام را تنها بگذارند.

 1 نظر

اللهم ارزقنا شهادت

10 آبان 1394 توسط سفیران نور
 
 
 
 نظر دهید »

شهیدان این گونه بودند

16 شهریور 1394 توسط سفیران نور

 

سردار شهید یوسف کلاهدوز

خیلی ذوق دختر داشت. وقتی فهمید بچه دختر است، دوست داشت اسمش را فاطمه بگذاریم. گفتم: ” آخه توی فامیل فاطمه زیاد داریم. خواهر خودت هم اسمش فاطمه است. این طوری اسم دختر ما عین اسم عمه ش می شه؛ فاطمه کلاهدوز. دیگه فرقی با هم ندارن". خندید و گفت: ” خیلی هم فرق دارن. اون فاطمه کلاهدوز دختر حسین آقای کلاهدوزه، این فاطمه کلاهدوز دختر یوسف. دیدی، کلی با هم فرق دارن". خیلی هم روی درست گفتن اسم فاطمه حساس بود. می گفت: ” دوست ندارم کسی دخترمو فاطی صدا کنه، باید بگن فاطمه".

 

 نظر دهید »

شهیدان این گونه بودند

14 شهریور 1394 توسط سفیران نور

سردار شهید علی صیاد شیرازی

با این که شب ها حدود ساعت 10 می آمد خانه اما با همان خستگی زیاد به درس ما رسیدگی می کرد. گاهی وسط سؤال و جواب، خوابش می برد.

دختر شهید درباره برنامه ریزی او برای امور درسی فرزندانش می گوید: ” دبیرستانی که بودم در زبان خارجی و ریاضی که مهارت داشت، کمک زیادی بهم کرد. همیشه توصیه می کرد طبق جدولی زمان بندی شده درس بخوانیم. سال آخر دبیرستان که برای کنکور سراسری آماده می شدم وضعیت درسی ام را بررسی و اشکالاتم را رفع می کرد".

فرزند شهید می گوید: ” من شاید از بچه های دیگر خانواده با پدرم بیش تر مأنوس  بودم. یادم می آید زمان جنگ که مشکلات درسی برایم پیش آمده بود و کسی نبود که از او سؤال کنم، مدیر مدرسه تماس گرفته بود و قضیه را به مادرم گفته بود. فردا توی مدرسه مدیر بهم گفت: ” پدرت از منطقه تماس گرفته و خواسته مشکلاتت را حل کند". برای همین هم گاهی از منطقه،مشکلات درسی من را پیگیری و حل می کرد.گاهی من مسائل ریاضی را از پشت تلفن برای او می خواندم و او جوابشان را بهم می داد. آن سیم و آن تلفن آن روزها، پل ارتباطی قلب های ما بود.

 نظر دهید »

شهیدان این گونه بودند

02 شهریور 1394 توسط سفیران نور

سردار شهید پرویز انگالی


یکی از خاطرات به یاد ماندنی برای مادر شهید انگالی، اطاعت پذیری او و اهمیت دادن به حرف پدر و مادر است. مادر می گوید” در محله‏مان مرسوم است که شب قبل از عروسی، پای داماد را حنا می‏بندند. من هم مثل همه‏ی مادرها آرزو داشتم خودم پای فرزندم را حنا ببندم، ولی او اجازه نداد. به او گفتم ” بذار مراسم حنابندون برات بگیرم.” اما او وسایلش را جمع و جور کرده بود تا برود جبهه. می‏گفت: ” من باید برم. نمی‏تونم بمونم.” خودم هم تعجب کردم؛ چون او همیشه به حرف من گوش می‏داد. خلاصه، سوار موتور همسایه‏مان شد و رفت. همان کسی که او را برده بود می‏گفت ” پرویز بین راه گریه‏ش گرفت. می‏گفت باید برگردم حرف مادرم رو گوش کنم. نکنه دلش شکسته باشه.” چند ساعت نشد که دیدم برگشت. به من گفت ” مادر، هر چی تو بگی. برو حنا خیس کن. همسایه‏ها و قوم و خویش رو هم خبر کن."1

شهید پرویز انگالی:تولد25 خرداد47/ ده نو شهرستان برازجان بوشهر/ فرمانده دسته از گردان حضرت زینب در تیپ امیر المؤمنین/ شهادت 25/9/65 منطقه راس البیشه

1- مادر شهید؛ هزار و یک دلیل سرخ


وصیت نامه شهید پرویز انگالی


اينجانب پرويز انگالي فرزند كهزاد انگالي كه اينك عازم جبهه هاي جنگ هستم بسيار خوشحال هستم چون اين خوشحالي به جا است براي اينكه مي خواهم به اسلام ودينم ومردم وامت اسلامي كمك كنم همانطور كه امام عزيز ما گفت هر چه زودتر بايد اين فتنه را از سر مسلمانان كم كنيم ما هم مي رويم تا اين فتنه وآشوب را از سر تمام مسلمانان كم كنيم .هدف ما كشور گشايي نيست هدف ما گرفتن سرزمينهاي عراق نيست هدف كشتن واز بين بردن مردم عراق نيست هدف ما آزادي تمام مسلمانها از دست صدام وصداميان است اينك هدف حقير از رفتن به جبهه هاي فقط براي اسلام ودفاع از حريم اسلامي است ما بايد برويم تا جاي برادرهاي مان كه در جبهه به شهادت رسيده اند پر كنيم تا مبادا سنگر آنها خالي بماند ملت ما از كشتن هراسي ندارند هرچه مارا بكشند خون ما سدي محكم مي شود براي انقلاب اسلامي وما چه بكشيم وچه كشته بشويم ودر هر دو حال پيروزيم چون راه ما مستقيم است يعني راه ما به سوي خداست وكسي كه راهش مستقيم باشد شكست نمي خورد وهميشه پيروز است از برادران ديني تقاضا دارم كه تا مي توانند جبهه ها را گرم نگاه دارند واجازه به صداميان براي گرفتن يك متر از كشور اسلاميمان را به آنها ندهند وتا ميتوانند به جبهه ها كمك كنند وهمچون از امت اسلامي هم تقاضا دارم كه در پشت جبهه هاي افرادي باشند كه در جبهه مي جنگند هنوز بايد به پشت جبهه تو جه بيشتري بكنند وتا مي توانند اتحاد وهمبستگي خودشان را حفظ كنند ودست به دست هم بدهند وهرچه زودتر اين فتنه و آشوب را از سر مسلمانان بي گناه كم كنند اگر مي خواهيد كه كشور ما پيشرفت كند فقط بايد با هم متحد شويد وهميشه با هم باشيد.


والسلام - پرويز انگالي
به اميد پيروزي هرچه زودتر رزمندگان اسلام در جبهه جنگ حق عليه باطل .




 نظر دهید »

شهدا این گونه بودند(2)

26 تیر 1394 توسط سفیران نور

سردار شهید دکتر احمد رحیمی1

همسرش درباره توجه شهید رحیمی به مطالعه به ویژه کتاب های تربیتی کودکان می گوید: « خانواده ام می گفتند احمد قبل از تولد بچه ساعت های متمادی نماز می خواند. بعد از تولد فرزندمان آمد بیمارستان و او را بغل کرد. بعد با حالت پدرانه ای گفت: « امیدوارم فردا او هم رزمنده پرور باشد». دو روز پس از ترخیص از بیمارستان آمد کنارم باز هم دست از مطالعه برنمی داشت. این بار کتاب های تربیت کودک آقای فلسفی را می خواند و به من هم توصیه می کرد تا آن را حتما مطالعه کنم».

1)تولد1338بیرجند/ فرمانده سپاه بیرجند/ دکترای علوم پزشکی/ شهادت فروردین

 


زندگی نامه شهید دکتر سید احمد رحیمی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام

سال 1338 ه ش در شهر بيرجند خاندان رحيمي شاهد شکفتن غنچه اي ديگر از سلاله پاک پيامبر، بنام احمد بود . اين مولود با برکت ايام طفوليت را در دامان مادري با تقوا سپري نمود و همپاي پدر با شوري کودکانه در محافل مذهبي شرکت مي کرد . با استعدادي سرشار وارد مدرسه شد و دوران ابتدايي و راهنمايي را هر ساله با رتبه اي ممتاز به پايان رساند.
همزمان با ورود به دبيرستان با تعمق به کسب معارف ديني روي آورد و از اين سرچشمه همسالانش را نيز بهره مند مي ساخت. روحيه مذهبي و هوش و ذکاوت احمد ، او را از همکلاسيهايش ممتاز مي کرد به نحوي که در همان آغازين دوران جواني مريدان زيادي يافت. او از جمله نادر جواناني بود که پيش از سن هجده سالگي اکثر کتابهاي استاد مطهري را عميقاً مطالعه کرده و خطوط منحرف از اسلام را مي شناخت . در دبيرستان انشاهاي سياسي مي نوشت و به دليل همين بي پروايي بارها مورد عتاب قرار گرفت.
احمد در سال 1356 دوره دبيرستان را با نمرات عالي به پايان رسانيد و در حاليکه بيدل و بي تاب در جاده هاي خلوت خلوص ، عشق به تحصيل در حوزه علميه قم را در سر مي پروراند به اصرار خانواده در کنکور شرکت کرد و در رشته پزشکي دانشگاه تهران با رتبه درخشان پذيرفته شد.
پايبندي احمد به مباني اسلام و دلسوزي اش نسبت به محرومين موجب شد تا فعاليت هاي مذهبي ـ سياسي را در دانشگاه به گونه اي تشکل يافته دنبال کند.
با وزيدن نسيم انقلاب به فعاليت هايش عليه رژيم وسعت بخشيد و براي انتقال اعلاميه ها از تهران چهره و نوع پوشش خود را تغيير مي داد. او در راهپيمايي هاي تهران و مشهد و بيرجند حضوري چشمگير داشت و از نزديک شاهد تظاهرات خونين در ميدان ژاله بود . شبي پس از سخنراني در يکي از مساجد به دست نيروهاي ساواک بيرجند دستگير شد اما با هوشياري از زندان رهايي يافت و از آن پس نامش در صحيفه ياران امام به ثبت رسيد . با پيروزي انقلاب اسلامي و بازگشايي مجدد دانشگاهها به ادامه تحصيل پرداخت و با شخصيتهاي چون آيت الله بهشتي و استاد مطهري رابطه اي تنگاتنگ داشت.
چندي نگذشت که در سيزده آبان 1358 به همراه تعداد ديگري از دانشجويان پيرو خط امام لانه جاسوسي آمريکا را به تصرف درآوردند.به اعتقاد ساير دانشجويان او يکي از چهره هاي فعال فتح لانه جاسوسی آمریکا بود و بارها به نمايندگي در تجمع مردم حضور مي يافت و به روشنگري مي پرداخت.
در کنار اين مهم ، با برپايي درس اخلاق و زبان عربي ، به آموزش عده اي از دانشجويان همت گماشت .
در اين ايام بود که با دختري متدين از بستگانش پيمان بست و مدتي پس از اين مثياق ، آشيانه پربرکت احمد با تولد سميه تنها يادگارش رنگي ديگر گرفت.
به درخواست دادسراي انقلاب اسلامي بيرجند به اين شهرستان مراجعت نمود و با اقتدار مسئوليت فرماندهي سپاه پاسداران اين منطقه را پذيرفت. دوران خدمتش در سپاه مقارن بود با نواخته شدن طبل جنگ و آغاز حرکت کور منافقين و فعاليت تروريستهاي اقتصادي و ملاکين غاصب.
سه بار منافقين تصميم به ترور وي گرفتند و کروکي منزلش در خانه هاي تيمي به دست آمد. اما هر بار با عنايت خدا به گونه اي محفوظ ماند.
احمد رحيمي که تنها به اعتلاي اسلام مي انديشيد با درايت و صلابت در برابر تمامي جريانات منحرف داخلي ايستادگي کرد و پس از کسب تکليف از محضر امام (ره) به شايستگي به عضويت شوراي فرماندهی سپاه منطقه 4 خراسان و سرپرستي واحد اطلاعات این سپاه منصوب گرديد و خدمات ارزنده اي از خود بر جاي گذاشت . با فوت پدر و بي سرپرست ماندن خانواده ،علي رغم اصرار زياد مسئولين به بيرجند مراجعت نمود و به فعاليت هاي آموزشي و عقيدتي بين جوانان سپاه و بسيج و ساير نهادها پرداخت . او با حفظ سمت بارها براي بررسي وضعيت نيروهاي لشکر 5 نصر به جبهه رفت.
همسر محترم ايشان مي گويد : گاهي پيش مي آمد که مدت بيست روز از محل حضورش بي اطلاع بودم . يکي از مبارزان افغاني پس از شهادت احمد تعدادي از عکسهاي او را در سنگرهاي افغانستان به ما نشان داد و ما تازه فهميديم که احمد در نهضت افغانستان عليه شوروي نيز سهيم بود.
در زمستان 1361 به شوق حضور مداوم در جبهه به همراه خانواده به خوزستان هجرت کرد و در اواخر همان سال بر اثر اصابت ترکش به پاي چپش مجروح شد . احمد که دلداده سنگر بود پس از بهبودي نسبي در عمليات والفجر 1 مورخ 24/1/1362 حماسه اي پايدار از خود به يادگار گذاشت و در حال حمل مجروحين و شهدا بار ديگر مجروح گرديد. اما با همان حال آرپي جي يکي از رزمندگان را بر دوش نهاد و بر بلنداي خاکريز ايستاد و چندين تانک دشمن را منهدم کرد . با اصابت گلوله تانک ، هنگام اذان ظهر ، جبهه شرهاني شاهد عروج پرستويي بود که با پيکري شرحه شرحه جام وصل را سر کشيد. پيکرش پس از بيست و پنج روز در جوار رحمت حضرت دوست در بوستان شهداي بيرجند آرميد و اين زمزمه به ياد ماندني شهيد محقق شد :
« دوست دارم در جايي به شهادت برسم که هيچ کس مرا نشناسد و احمد صدايم نزنند وناله هايم را جز خدا کسي نشنود.»
منبع:افلاکیان،نوشته ی خدیجه ابول اولا،نشر ستار ه ها،مشهد-1386
خاطرات
سيد مهدي نوربخش:
در دبيرستان حافظ محصل سال چهارم بودم . درسهايم خوب بود . به خصوص زبان، آن روز امتحان رياضي داشتيم . اولين کسي که ورقه را به دبير داد من بودم . وارد راهرو که شدم احمد را ديدم. به طرفم آمد و پرسيد : چطور بود ؟
سينه اي صاف کردم و مغرورانه گفتم : امتحان نسبتاً ساده اي بود با اينکه يک ساعت و نيم وقت داشتيم در عرض چهل و پنج دقيقه به سوالات جواب دادم . بعد رو به بچه هايي که دورم بودند کردم و گفتم :
– بچه ها فردا امتحان زبان است. هر کدام اشکالي داريد از من بپرسيد. احمد که در سال سوم درس مي خواند ورقه سوالات رياضي را از دستم گرفت . هنوز يک ربع نشده بود که به تمامي سوالات جواب داد. وقتي پاسخهاي صحيح و سرعت عملش را ديدم از تعجب دهانم باز ماند و از رفتار خودم خجالت کشيدم.
مجيد شهپر :
احمد با معدل 19 به بالا ديپلم گرفت و از نظر علمي بين بچه هاي دبيرستان چهره اي شاخص بود . دبير رياضي احمد که يکي از برجسته ترين دبيران رياضي استان بود
مي گفت : هر وقت که به کلاس مي رفتم و احمد رحيمي را مي ديدم ، درس دادن برايم سخت بود . چون مي دانستم تنها کسي که مي تواند اشتباهاتم را تشخيص دهد ، رحيمي است . با اينکه از نيروهاي مخالف عقيده او بودم ولي هميشه به من احترام مي گذاشت.
هيچ وقت اشتباهم را در کلاس ، علني تذکر نمي داد و هميشه در مسير مدرسه نظرش را مي گفت . بارها مي ديدم که راه حل پيشنهادي او صحيح و آسانتر است.
سال آخر دبيرستان درس مي خوانديم که بحث اختلاط دختر و پسر پيش آمد و خيلي سريع عملي شد . ما به اين کار معترض شديم . قبل از انقلاب بود و دخترها با وضع بدي در کلاس حاضر مي شدند . يکي از دبيران بسيار مجرب رياضي که آن زمان به ما درس مي داد گفت : من ميخواهم شما خوب درس بخوانيد و کاري به اين چيزها ندارم. اما احمد اعتراضش را علني کرد . در مقابل عقيده دبيرمان ايستاد و گفت اين ترويج بي بند و باري است. دبير رياضي به دفتر رفت و گفت : اگر رحيمي در اين کلاس باشد من درس نمي دهم . احمد هم که از استعداد بالايي برخوردار بود به خاطر همکلاسيهايش از اين قضيه گذشت و در کلاس حاضر نشد. با اينکه رشته رياضي سخت و سنگين بود و احمد هم در کلاسها حضور نداشت ، همان سال در رشته پزشکي دانشگاه تهران با رتبه ي عالي قبول شد.
يکي از همکلاسيهاي احمد که بعد در سپاه تهران مسئوليت گرفت ، نقل مي کرد : آن سال در کلاس جامعه شناسي دانشکده پزشکي پروفسوري در مذمت و نفي حجاب سخنراني مي کرد . جو قبل از انقلاب بود و دانشجويان هم به دليل مقام استاد جرات اعتراض نداشتند.
اما احمد از جمعمان بلند شد و گفت : استاد ، شما دو ساعت در مذمت حجاب صحبت کرديد ، اجازه مي دهيد من هم ده دقيقه دفاع کنم ؟ احمد با اجازه استاد مقتدرانه فلسفه حجاب را تشريح کرد . به نحوي که در پايان صحبتهايش با تشويق و کف زدن مکرر دانشجويان ، استاد فهميد که صحبتهاي دو ساعته اش بي تاثير مانده است.

 نظر دهید »

شهدا این گونه بودند 1

05 تیر 1394 توسط سفیران نور

سردار شهید یوسف کلاهدوز

مشغول کار در منزل بودم. حواسم از حامد پرت شد. یک‌دفعه از روی صندلی افتاد زمین و سرش غرق خون شد. او را به دکتر رسانیدم و سرش را پانسمان کردیم. خیلی می‌ترسیدم که مبادا یوسف با من دعوا کند و ناراحت شود و بگوید: « چرا مواظب بچه نبودی؟ «وقتی آمد مثل همیشه سراغ حامد را گرفت. گفتم: » خوابیده «بعد هم قضیه را برایش تعریف کردم. فقط گوش داد. آرام آرام چشم‌هایش خیس شد. لبش را گاز گرفت. بعد گفت: » تقصیر من است که تو را با حامد تنها می‌گذارم. چاره‌ای ندارم. مرا ببخش. « وقتی این جملات را گفت، خیلی شرمنده شدم. در همهٔ برخوردهایش این عشق و محبت را به‌پای زندگی‌مان می‌ریخت.


راوی : همسر شهید

 

 1 نظر
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مؤسسه آموزش عالی حوزوی الزهراء سلام الله علیها

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار حوزه
  • یار آقا باشیم
  • ماه رمضان
  • اهل بیت علیهم السلام
  • شهدا
  • مناسبت ها
  • نکات قرآنی
  • پیام آفتاب
  • روز شمار انقلاب
  • روز شمار فاطمیه
  • اخلاق و عرفان
  • فرزند پروری اسلامی
  • نکات خانه داری
  • نکات خانه داری
  • یادآوری
  • میوه های قرآنی
  • همسرداری
  • پاسخگویی به شبهات
  • طب سنتی
  • سیاسی
  • فرهنگی اجتماعی

Random photo

photo_2015-11-01_19-37-14.jpg

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس